نه ... خوبه ... طبيعيه ...
مريم وقتي تو اينو نوشتي من و امين داشتيم زور مي زديم همديگه رو بكنيم تو ظرفشويي و شيرآب رو هم ... خلاصه ... آره ديگه ... جات خالي ...
واااااااااااااااااااااااااي! ركورد خودمو شيكوندم ... ساعت 10:30 ... بايد تو ركورد هاي جهاني گنيس ثبت بشه ...(ولي ... خب بعدش دوباره خوابيدم!)
آخي دلم واسه كاسياس سوخت!
سارا شايد يه اسكله ... خب اون جوري كه مي شه من ... خب شايد يه ديوونه ست ... نه ... بازم اون جوري مي شه من ... خب چه مي دونم ... نخوده ديگه!
زهراااااا مگه ديوونه نبودي؟!؟!؟!؟!
مريم ... صد و سي و هشتمي رو هم تو زدي ...