سارا هر بار اون نظرت و خوندم ازش گذشتم ولي اين دفعه ديگه نمي شه :بيب ............
يكي بره اون سپهر و بكشه كه هر چي مي كشم از دست اون و اين ساراست بعدشم هركي بخواد مي تونه بره بارسا به من چه تو كه ناراحت تري تا من بدبخت
ريحانه تو كه فرق لامبورگيني رو با پلگريني نمي فهمي مسي مسي كردنت ديگه چيه ؟همون اسنوپي واسه تو خوبه ذمبه ام واسه من
يه سوال تازه مارادونا كيه؟
مريش برو پيش همون بقاله
خونه ي ما هم جا هست
بس كه چرت و پرت ميگيد آدم حال نداره بخونه مليكا حداقل يه مطلب جديد بذار!
فردا اردو همه مي آين؟
بيا خونه ي ما ...جا اينقدر زياده كه منم مي خوان بندازن بيروون
راستي يه جايه ديگه هم سراغ دارم: اين مركز هاي شهرداري هست هم مفتن ...هم غذا ميدن هم جايه خواب هم صابوون هم ليف ....ديگه چي از خدا مي خوايي؟
اخي سارا
معلم عصبي دفتر رو روي ميز کوبيد و داد زد: سارا ...
دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پايين انداخت و خودش رو تا جلوي ميز معلم کشيد و با صداي لرزان گفت : بله خانوم؟معلم که از عصبانيت شقيقه هاش مي زد، تو چشماي سياه و مظلوم دخترک خيره شد و داد زد:چند بار بگم مشقاتو تميز بنويس و دفترت رو سياه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو مياري مدرسه مي خوام در مورد بچه بي انضباطش باهاش صحبت کنم!دخترک چونه ي لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:خانوم... مادرم مريضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق مي دن...اونوقت مي شه مامانم رو بستري کنيم که ديگه از گلوش خون نياد... اونوقت مي شه براي خواهرم شير خشک بخريم که شب تا صبح گريه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولي موند براي من هم يه دفتر بخره که من دفترهاي داداشم رو پاک نکنم و توش بنويسم... اونوقت قول مي دم مشقامو ...معلم صندليش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشين سارا ...و کاسه اشک چشمش روي گونه خالي شد . . .
مگه دلقك توام كه مي خندي ؟؟؟؟؟
درضمن ساعت 9:1دقيقه شب شما اين جا چي كار مي كنيد؟زشته بده ..عيبه...اين همه معلمان محترم روشنگر روي تو كار كردن بازم