سلام ( اين کلمه قراره فردا خيلي استفاده بشه )
همکلاسي ها دوباره سلام
مهر ماه اومد ما شديم سال سومي وديگه اين يکي اخرشه
سارا ،ريحانه يادتونه سال اول ميگفتيم چرا همه اين طورين و توي عالم خل بازي هامون مي رفتيم فوتبال دستي بازي مي کرديم کم کم که سر کلاس رفتيم خدا را شکر کرديم که چه خوب شد همه مون توي يه کلاسيم هه کم کم سرو کله ميري کنار فوتبال دستي با ما پيدا شد و زنگ تفريح ها که مي خورد ميدويديم و....يادتون کلاس اول بوفه بغل در کلاس ما بودو ...اخ اخ زنگ هاي بوفه چه اشوبي بود با ميري که دوست شديم..دبستاني هم باهاش بود ريحانه يادته بعد از يه مدت گفتي :"مريم من حس مي کنم دبس عاشق سارا شده"اون موقع من فقط خنديدم و هي سارا را اذيت مي کرديم
بعدش افشين و فاطي با کيمي و مجي با اونا دوست شديم هر زنگ تفريح مي رفتيم پاتوق چقدر با سومي ا و دوميا لج داشتيم کم کم همه کلاس با هم نامه باز مي کردن واي سر کلاس خط با نصر شورش مي کرديم ودو سه بار نزديک بود گير بيافتيم که خدارو شکر همه چي به خيرو خوشي تموم شد سه شنبه ها اخر ساعت کلاس نقاشي هي جومونگ جومونگ مي کرديم
و.....بالاخره رفتيم قزوين سارا چه بلايي سر تلا اورد شب هم که هيچکي نخوابيد و صبحش با بد خولقي هاي راهنمامون به چند تا جا سر ديم واين هم تموم شد
و......
.......
..........رفتيم دوم............
25 نفر با هم دوست شده بودن يکي از اون يکي داغون تر با خانم بي ازار هم چه ماجرا هايي داشتيم زياد ياد اوري نمي کنم چون مي دونم همه خوبه خوب يادشونه بعدشم تب فوتبالو واين جور چيزا افتاد به جونمونو اخر سر هم اين اولا با اون فوتبالشون آه خيلي چيز هاست که باي بگم مثل عقده اي عکس انداختنوم توي کاشان يا شستن مقنعه هامون يا .............................
الان ما سوم هستيم با .............