يعني مي خواهي بگويي دلت نمي لرزد از صداي تپش هاي نامنظم قلبم وقتي که تو با او مي روي و مرا به ياد نمي آوري؟
وقتي سخت دستانش را مي فشاري نمي بيني که من چگونه پارچه ي جييب ژاکتم را مي فشارم؟ به اين خيال دست نيافتني که شايد دست تو باشد؟ آه ... مي دانم. هيچ گاه نخواهي فهميد حال مرا!