بچه ها اینو از روی یه وبلاگ کپی کردم ... خیلی قشنگه. منو یاد خودم میندازه ... زمانی که عاشق بودم ... البته هنوزم هستم بخونین و بهم بگین قشنگه یا نه
امروز روز توست ...
همراه و همدم و همسرم...
آشنایی با تو آغاز و خود پایان...
همراهیت سکون و خود تداوم حرکتهایم...
همدمیت شناخت و خود غریبگی آشنایی...
و همسریت افتخار و خود افتخار و افتخارم...
و این عشق ,عشق و خود عشق و خود او...
مبارک بادت...
همین!...
سلام بچه ها
حالتون خوبه؟
لبا خندونه؟
دماغا چاقه؟
از ته دلم امیدوارم هیچ وقت عاشق نشین
تا دماغاتون چاق و گنده و گوریلی بمونه
و لباتون خندون و پروتزی و آنجلینایی بمونه
از طرف یه عاشق بی درمون
من عاشقم...
یک عاشق دیوانه ...
روانی
زندگی سمت نابودی ام می کشاند
گفتم ای دل
مشو غافل از مرگ
دست دلبستگی را رها کن
خویش را دست این هرزه مسپار
اخر اینجا نشستن دوامی ندارد
زندگانی درنگی است کوتاه
چو فرود شتابان فواره در خاک...*
*=این حرفارو بی خیال!!!بشینید درستونو بخونید.جدی من رفتم حرفه بخونم!شعر بالا رم هرکی اسم شاعرشو می خواد بعدا ازم بپرسه الان یادم نیست!!
گفتم: نمی دونه اون هنوز نمی دونه!!!یه صدایی از ته قلبم گفت: اخه مگه میشه ندونه؟داد زدم نه!نه !نه!نمی دونه!صدائه سکوت کرد. خودشم می دونست که میدونم که می دونه! اره اون هنوز نمی دونست که من چقدز داغونم!چقدر شکستم!چقدر... اون قدر بلند بلند گریه می کردم که همه می شنیدند جز اون!اون قدر بلند بلند صداش می کرد که همه می فهمیدن البته جز خودش!هر روز اونقدر با امید و ارزو کنار تلفن می شستم که انگار تموم وجودمه!ولی اون حتی صداشم ازم دریغ می کرد!هر شب با گریه می خوابیدم و صبح با امید دیدنش بلند می شدم! تا بالاخره شد! نگام کرد!نگاش کردم!بهم خندید ولی مهم نبود مهم این بود که اون دلیلی برای خندیدن داشت!بهم نگاه کرد و گفت!هرچی رو که تا اون موقع نگفته بود!اونقدر گفت تا دیگه نه اون حرفی برای زدن داشت نه من طاقت گوش دادن!اون خواست خدا حافظی کنه برای همیشه ولی نزاشتم و گفتم: ولی من دوست ..... ولی اون رفته بود!نمی دونم کجا ولی رفته بود!سرم رو روی دیوار گذاشتم.خواستم گریه کنم ولی نشد!تق تق تق ...قلبم ترک برداشت و شکست!همه صدای شکستنش رو شنیدند!حتی خودش!برگشت بازم خندید!اون لحظه فقط دلم می خواست بگه که به چیزی به جز من می خنده ولی نگاهش چیز دیگه ای میگفت!!! شب قبل از اینکه چشمام رو روی دنیا ببندم براش یه چیزی نوشتم: مطمئن باش و برو... ضربهات کاری بود... دل من سخت شکست... و چه زشت به من و سادگیام خندیدی... به من و عشقی پاک ...که پر از یاد تو بود... و خیالم میگفت... تا ابد مال تو بود.. تو برو ، برو تا راحتتر... تکههای دل خود را... آرام سر هم بند زنم...
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
فهرست موضوعی یادداشت ها
ندارد[2] . ندارد!! . ندارد.. . نداره!!!! . نداره!!!!! . خدااا... . دروغ گوووووووووووووووووووووووووو! . من دلم .
نوشته های پیشین
لوگوی دوستان
لینک دوستان
آمار وبلاگ
بازدید امروز :0
بازدید دیروز :7 مجموع بازدیدها : 31911 خبر نامه
جستجو در وبلاگ
|